سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خرد تو را این باید که راه گمراهى‏ات را از راه رستگاریت ، نماید . [نهج البلاغه]
ازغیبت تاظهور
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ای پدر منتظران

 

  ای پدر منتظران تو برای ما ندا ی ظهور را بده



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( یکشنبه 86/2/9 :: ساعت 10:46 صبح )
»» عدالت و قاطعیت در وقت ظهور

امام مهدى (ع) در راه و کار خود سازش ناپذیر است و در اجراى حدود و احکام الهى و مبارزه با ستمگران قاطعیتى خدایى دارد، چشم پوشى و مسامحه اى در راه و روش او نیست، از ملامت ملامتگران نمى هراسد، از هیچ مقام و قدرتى نمى ترسد، و بدون هیچگونه ملاحظه اى تبهکاران را کیفر مى کند و صالحان زاهد و ساده زى و بى آلایش را در مصادر امور مى گمارد.

قاطعیت، خصلت همه رهبران راستین الهى است، و این خصلت در وجود مبارک امام مهدى (ع) در حد اوج و کمال است. و معیار پاکسازى اجتماعات بشرى همین است. عینیت یافتن عدالتى فراگیر و ریشه سوزى هر ظلم و ستم باید بدون کمترین ترحم و ارفاق و استثنایى صورت گیرد، بطورى که در هیچ جاى جهان علت فساد و عامل بیدادى برجاى نماند، تا بتواند بتدریج به مناطق دیگر نفوذ کند، و به توطئه و کارشکنى در کار سامان بخشیدن به جامعه بشرى بپردازد.

این تجربه همه دوران تاریخ است که سازش و ارفاق و ملایمت در پاکسازى جامعه و زدودن علل و عوامل ناراستى و نادرستى و تجاوزطلبى، همواره موجب گردیده است تا پس از گذشت اندک زمانى، نیروهاى ضدحق و ضد عدل در سازماندهى مجددى تشکل یابند، و از پشت به نیروهاى مردمى و انقلابى یورش آورند، و ضربه هاى کارى وارد سازند، و آنان را بکلى از پاى درآورند، یا دست کم تضعیف کنند و در راه و کارشان ناموفق سازند. این موضوع تجربه همیشگى تاریخ است. و دیگر بار، در دوران ظهور بزرگ، این واقعیت نادیده گرفته نمى شود، تا پاکسازى بزرگ و ریشه اى جامعه بشرى تحقق خارجى یابد، و از هر شکست و ناتوانى و سستى در امان ماند. از اینرو، امام منجى، در سراسر اندام جامعه بشرى سلولى فاسد بر جاى نمى گذارد، و هر خس و خاشاکى را از مسیر انسان برمى دارد، و هر فسادى را در نطفه خفه مى کند، و هر ستمى را از ریشه مى خشکاند. در همه جریانهاى فاسد و ضدانسانى، همه عاملان، زمینه سازان و دستیاران آن جریانها را از دم تیغ مى گذراند.

امام باقر (ع):
یقوم القائم... على العرب شدید، لیس شانه الاالسیف... ولایاخذه فى الله لومة لائم. (1)
- (امام) قائم قیام مى کند... بر اعراب سختگیر است و راه (و روش) او شمشیر (به به کارگیرى سلاح) است. و در راه اجراى (برنامه هاى) الهى از ملامت ملامتگرى بیم نمى کند.

تبلیغات دشمنان داخلى و خارجى و بوق و کرناها و تکفیرهاى داخلى و ارتجاعى در او هیچ اثرى نمى گذارد، و او را به مصلحت سنجى مجبور نمى سازد. این روش ارزشمند، در عین دشواریهاى فراوانى که همراه دارد، از جهتى نیز کارها را آسان مى کند، چون آنان که اندیشه رخنه کردن در صفوف نهضت و انقلاب جدید را در سر مى پرورانند و شیوه فتنه گرى را در پیش مى گیرند، هنگامى که با قاطعیتى خلل ناپذیر روبرو گشتند و راهى براى نیرنگ بازى و نفوذى گرى در پیش خود ندیدند، دست از هر خطا و انحراف برمى دارند و از هرگونه حرکتهاى مخفیانه و کارشکنیهاى پنهانى و سرمایه گذاریهاى مرموز دست مى شویند.

امام مهدى (ع)، با ایجاد بیم و دلهره و ترسهاى عمیق و راستین، بسیارى از گروههاى مخالف و ستم پیشه را مجبور به ترک راه و روش خود مى کند و به تسلیم وامى دارد. از اینرو، در احادیث آمده است که از شمشیر برنده و اراده قاطع امام و یارانش همه اهریمنان مى هراسند، و ترسى گران بر روان دژخیمان خون آشام سایه مى افکند، و لرزه بر اندام خودکامگان و طاغوتان مى افتد. و این خود عامل بزرگى در پیروزى کامل آن امام منجى است. با این رعب و ترس، بسیارى مقاومتها درهم مى شکند، و بسیارى از مردمان به راه بازمى گردند و از تجاوز به حقوق دیگران و زیر پا نهادن مسؤولیت و تکلیف و حرمت انسانها دست برمى دارند.

امام صادق (ع):
بیناالرجل على راس القائم یامرو ینهى اذا امر بضرب عنقه، فلا یبقى بین الخافقین جشى ءج الا خافه. (2)
- در همان هنگامى که شخصى نزد قائم ایستاده و به امر و نهى مشغول است (3) ناگاه (امام) امر مى کند که او را بکشند. اینست که در خاور و باختر زمین چیزى نمى ماند مگر اینکه از (قاطعیت و اجراى عدالت) او مى هراسد.

انسانهاى استثمارگر، ستم پیشه، خون آشام و بداندیشان دیوسیرت، در برابر خود قدرت و نظامى را مى بینند که ذره اى از حق و حقوق مردمان را نادیده نمى گیرد، و کاهى را از کوهى جدا مى سازد، و زشت کرداران و گناهکاران را بدون ذره اى چشم پوشى کیفر مى دهد، و حد و حدود الهى را بدون کمترین ارفاق به اجرا درمى آورد، و قانون عدل و حق درباره بزرگ و کوچک و فقیر و غنى و عالم و جاهل و خویش و بیگانه عملى مى سازد. و اینچنین شیوه و روشى نرمش ناپذیر و استوار، اطاعت و فرمانبردارى همگان را موجب مى گردد.

امام باقر (ع):
کانى باصحاب القائم و قد احاطوا بما بین الخافقین لیس من شى ء الا هو مطیع لهم. (4)
- گوییا یاران قائم را مى بینم که بر خاور و باختر گیتى مسلط شده اند، و هیچ چیز نیست مگر آنکه از آنان فرمان مى برد.

و اینچنین شیوه و روشى مى تواند نجات بخش بشریت باشد، و شبکه هاى پیچیده بیدادگران و دنیاداران را از دست و پاى بشریت مظلوم بردارد، و راحت و آسایش واقعى همگان را فراهم سازد. در جبهه خارجى موفق مى شود حرکتهاى ضد مردمى را درهم بشکند، و یک تن از ضد مردمان را باقى نگذارد، و در جبهه داخلى توفیق مى یابد تا به پاکسازى بزرگ دست یازد و همه منافقان نامرئى و نفوذیان و ریاکاران و تزویرگران ظاهرالصلاح را ریشه کن کند، و توده هاى نجیب انسانى را از شر هر نیرنگ و مکر و ترفند و فریبى آسوده سازد، و امنیت واقعى را بر سراسر اجتماعات انسانى حاکم گرداند.

بنابراین، روش امام در برخورد با تبهکاران داخلى و انحرافها و فسادهاى اجتماعى دست کمى از درگیرى با جبهه خارجى و دشمنان سلاح به دست و آشکار جهانى ندارد. کشتار و جنگ در راه و روش امام موعود (ع) تنها براى از میان برداشتن حاکمان و زمامداران مسلط بر کشورهاى جهان نیست، بلکه قاطعیت در برابر حکومتهاى خودکامه مقدمه اى است براى اصلاح جامعه ها و ایجاد دگرگونى اساسى در ماهیت روابط اجتماعى، و سرانجام اجراى دقیق عدالت اجتماعى در همه شؤون زندگى. به این جهت امام نه تنها در جنگها و لشکرکشیها با دشمنان خارجى دست به کشتار مى زند و موانع راه را با قاطعیت از سر راه برمى دارد، بلکه در برابر هر گونه فساد و انحراف در داخل جامعه اسلامى نیز قاطعانه مى ایستد و علل و عوامل آن را نابود مى کند.

در این تردیدى نیست که روشهاى سازشکارانه و مصلحت اندیشانه در برابر فساد داخلى، بتدریج جامعه را تباه مى سازد، یعنى از درون دچار مشکلاتى مى کند. که از هرگونه سامانیابى مانع مى گردد، و کم کم مفاسد داخلى نظام را از اعتبار مى اندازد، و جامعه را به سقوط مى کشاند، و اجراى حق و عدل را ناممکن مى کند. از اینرو، ساختن جامعه هاى بشرى قاطعیتى نرمش ناپذیر مى خواهد و دورى دقیق از هرگونه ملاحظه گرایى و سازشکارى.

امام على (ع):
لا یقیم امرالله - سبحانه - الا من لایصانع ولا یضارع، ولا تتبع المطامع. (5)

- دین خدا را نمى توانند ترویج کنند مگر کسانى که سازشکار نباشند، (و با دنیادوستان و رفاه طلبان) همسو نشوند، و دل در گرو طمعها و خواهانیها نداشته باشند.

راه و روش امام مهدى (ع)، شکوفایى راستین این اصول و معیارهاست، نه سازشى در آن راه دارد و نه طمعى به مال دنیادارى، هیچ انگیزه اى در کار نیست جز رضاى خدا و اجراى عدالت مطلق.

امام على (ع):
... و لیطهرن الارض من کل غاش... (6)
- ... زمین را از هر انسان نیرنگ باز (و فریبکار) پاک مى سازد...

کسانى که در مبانى عقیدتى و ایمانى چون دیگرانند و بظاهر معتقد و مسلمان حساب مى شوند، لیکن در عمل و در روابط اجتماعى دچار انحرافند و در مسائل مالى و اقتصادى فریبکارند و غش به کار مى برند، مورد تصفیه و پاکسازى قاطع و انعطاف ناپذیر امام قرار مى گیرند، و با نابودى این طبقه زالوصفت که در شمار اندک نیستند، مردمان به امنیت اقتصادى خواهند رسید در کنار دیگر امنیتهاى اجتماعى.

امام کاظم (ع):
... الثانى عشر منا سهل الله له کل عسیر... و یبیر به کل جبار عنید، و یهلک على یده کل شیطان مرید... (7) 
 ... خداوند براى دوازدهمین (امام) از خاندان ما هر دشوارى را آسان مى گرداند، و به دست او هر جبار سرسختى نابود مى شود و هر شیطان سرکشى هلاک مى گردد.

از شیوه هاى امام موعود (ع)، براى محو طاغوتان و جباران،عدم پذیرش توبه است. و این، موضوعى است بسیار مهم، که از نفوذ عناصر ناباب و نالایق و دوگانه و ناخالص یا متظاهر، در صفوف انقلابیون جلوگیرى مى کند.

روشن است که با پیدایش تحول و انقلاب در جامعه، مردم به دو گروه تقسیم مى شوند:

1- گروهى که پیش از انقلاب و نظام جدید خود را براى تحول و دگرگونى آماده کرده بودند و اندیشه و افکار خویش را از پیرایه ها و معیارهاى نادرست پیشین رها ساخته بودند. این دسته با پدید آمدن انقلاب و تحول در نظام اجتماعى، بدون دشوارى، معیارهاى جدید را مى پذیرند و خود را با جامعه نوبنیاد و ضوابط آن تطبیق مى دهند و با تفکر و حرکت نوین هماوا و هماهنگ مى گردند.

2- کسانى که روشها و معیارهاى واپس گراى جامعه پیشین در تار و پود وجودشان نفوذ کرده و به اندیشه و عمل آنان فرم و شکل بخشیده است و منافعشان نیز در همان است. این گروه با همان اندیشه ها خو گرفته اند و آن اندیشه ها و معیارها جزء شخصیتشان شده است. اینان در هر جامعه و محیطى قرار گیرند جز به همان اصول پیش ساخته خویش به چیزى نمى اندیشند، و منافع خود را نیز در سایه همان روشها و اندیشه ها تامین شده مى یابند. این گروه با پدید آمدن تحول و انقلاب و واژگونى نظامهاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و ارزشى پیشین، دچار مشکل اساسى مى گردند; زیرا از یک سو با حرکت انقلابى و دگرگونساز جدید روبرو هستند که اصول و معیارهاى تازه اى عرضه مى کند، که در بسیارى از موارد کاملا با اصول پیشین متضاد و ناسازگار است. از سوى دیگر گرفتار افکار و اندیشه هاى پیشین و خصلتهاى منافع طلبانه خود هستند، که در ژرفاى روح آنان رسوخ کرده است، بویژه که منافع خود را نیز در سایه آن معیارها پایدار مى دانند.

گروه دوم در رویارویى با انقلاب دو دسته مى شوند: دسته اى کوتاه فکر و سطحى نگر، که در برابر انقلاب و نظام جدید مى ایستند و در برابر اندیشه هاى نوین مقاومت مى کنند. این دسته زود از میان مى روند، و براى نیروهاى انقلابى رویارویى با این گروه چندان دشوار نیست.

دسته دوم کسانیند که اصولى و بنیادى فکر مى کنند و پویایى و بالندگى حرکت جدید و انقلابى را درک مى کنند و ستیز با آن را ناممکن مى شناسند. اینان بظاهر به حرکت نوین تن مى دهند و آن را مى پذیرند، لیکن در درون و باطن به هرگونه کارشکنى دست مى یازند. این دسته در ظاهر انقلابى و طرفدار مبانى جدیدند و در باطن ضدانقلاب و معتقد به اصول گذشته اند. گرایش این نوع از مردم و گروهها به انقلاب، و ناشناخته ماندن آنان یا طرد نشدن آنان، همواره، مشکل اساسى هر انقلاب است و عامل اصلى انحراف در مبانى انقلابها. این طبقه با نفوذ در صفوف انقلابیون، حرکت نو را دچار انحراف و چرخش به عقب و واپس گرایى مى سازند، و اندک اندک افکار و اندیشه هاى واپس گراى خود را در قالب تعبیرها و واژه هاى نو در جامعه جا مى زنند، و مبانى انقلاب را بتدریج از محتواى اصلى تهى مى سازند، و کم کم انقلاب را به ضدانقلاب تبدیل مى کنند. و این امرى است که همواره تجربه شده است. لیکن مایه عبرت نگشته است.

یکى از راههاى اصلى نفوذ این خائنان خادم نما و ضدانقلابیون انقلابى نما و سرمایه داران و طاغوتان بظاهر مردمى، توبه است. البته توبه مى تواند راست و درست باشد و شخص تائب براستى گذشته ها را پس پشت افکنده و به راه بازگشته باشد، و هم مى تواند ظاهرى فریبکارانه صورت گیرد. تشخیص درست حقیقت توبه کارى دشوار است و اگر این دشوار حل نگردد حل مشکل نفوذ عناصر ناباب و ضد عدل و ضد ارزش در صفوف انقلاب دشوار است. (8)

این مشکل درباره داورى و قضاوت نیز هست که افراد مجرم - بویژه متمکنان و طاغوتان مالى و سیاسى و نظامى - با زیرکى و هوشیارى و با استفاده از افراد متخصص که از راههاى فرار قانونى اطلاع دارند، مى توانند بیگناه را مجرم و مجرمان را بیگناه جلوه دهند و حق را ناحق کنند. (9)

در جامعه مهدوى (ع) که سره از ناسره و منافق و طاغوت و طاغوتچه از دیگران جدا مى شوند و همه مجرمان کیفر مى یابند، و همه حقها به حقداران مى رسد، این دو مشکل چگونه حل مى شود که راه فرارى باقى نماند؟

در احادیث که در آنها اندکى از راهها و روشهاى امام مهدى (ع) ترسیم شده است به دو موضوع اساسى در این زمینه اشاره شده است:

1- امام و یاران او در قضاوت چون داود پیامبر (ع) قضاوت مى کنند، یعنى باعلم باطن بینى و احاطه به منویات و اندیشه هاى باطنى اشخاص و افراد، مجرمان را مجرم اعلام مى کنند و بیگناهان را بیگناه، و در آن دوران دیگر نیازى به شاهد و بینه و ارائه مدارک و دلائل نیست. با استفاده از این شیوه الهى است که کار قضاوت بسرعت انجام مى گیرد، و هر مجرم و تبهکار در دم به کیفر مى رسد، و حقى از مظلومى ضایع نمى گردد.

امام صادق (ع):
لن تذهب الدنیا حتى یخرج رجل منا اهل البیت یحکم بحکم داود و آل داود لایسال الناس بینة. (10)
- دنیا پایان نمى پذیرد تا مردى از خاندان ما قیام کند، که چون داوود (ع) و آل داود قضاوت کند، و از کسى (براى داورى) دلیلى نخواهد.

شیخ مفید مى گوید: « چون قائم آل محمد (ص) قیام کند، مانند حضرت داود (ع) یعنى برحسب باطن، قضاوت کند، و بى هیچ نیازى به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام مى کند. و او بر طبق الهام الهى حکم کند، مهدى، نقشه هاى پنهانى هر گروه را بداند و به آنان آن نقشه ها را بگوید. مهدى، دوست و دشمن خود را با نگاه بشناسد.» (11)

مشکل نفوذ عناصرى نفوذى نیز در پرتو همین اصل حل مى شود، زیرا که افکار و اندیشه هاى افراد بر امام و یاران او (12) آشکار است، و ظاهرسازیها و نیرنگهاى آنان تاثیرى ندارد. به این جهت است که توبه اشخاص پذیرفته نمى شود. (13)

امام باقر (ع):
یقوم القائم بامر جدید ... و. قضاء جدید، على العرب شدید، لیس شانه الا بالسیف، لایستتیب احدا، ولا یاخذه فى الله لومة لائم. (14)
- قائم (ع) قیام مى کند با شیوه اى نو... و روشى تازه در قضاوت. بر عربها سختگیر است، شیوه او تنها شمشیر است و توبه کسى را نمى پذیرد و در (راه) اجراى احکام الهى از ملامت ملامتگرى نمى هراسد.

امام باقر (ع):
- زرارة:... قلت ایسیر، بسیرة محمد (ص)؟ قال: هیهات هیهات یا زرارة ما یسیر بسیرته. قلت: جعلت فداک لم؟ قال ان رسول الله (ص) سار فى امته باللین کان یتالف الناس، والقائم یسیر بالقتل... ولایستتیب احدا... . (15) 
 زراره مى گوید: از امام باقر (ع) پرسیدم: آیا قائم، با مردمان، مانند پیامبر (ص) رفتار نمى کند؟ فرمود: هیهات، هیهات! مانند پیامبر (ص) رفتار نمى کند. گفتم: فدایت گردم چرا؟ گفت: پیامبر با ملایمت با مردم رفتار مى کرد، و مى کوشید تا محبت مردم را، در راه دین، جلب کند و تالیف قلوب نماید. اما قائم با شمشیر با مردم روبرو مى شود... و توبه اى از کسى نمى پذیرد...

قاطعیت الهى امام مهدى (ع)، در برابر همه عناصر فتنه انگیز و تجاوزطلبى است که به حق و عدل پشت کرده اند و از تجاوز به حقوق و سلطه طلبى دست بردار نیستند. این عناصر - داخل باشند یا خارج، به ظاهر مسلمان باشند یا کافر - بدون استثنا با شمشیر فراگیر امام روبرو خواهند شد، و جامعه از وجود این ضدانسانها پاکسازى خواهد گردید.

امام باقر (ع):
اذا قام القائم سار الى الکوفة، فیخرج منها بضعة عشر للاف انفس... علیهم السلاح فیقولون له: ارجع من حیث جئت فلا حاجة لنا فى بنى فاطمة فیضع فیهم السیف حتى یاتى على آخرهم، ثم یدخل الکوفة فیقتل بها کل منافق مرتاب و یهدم قصورها، و یقتل مقاتلیها حتى یرضى الله - عزوجل - . (16)
- آنگاه که قائم قیام کند به کوفه درآید، پس چندین هزار (جنگجوى) سلاح به دست سر برآورند و به امام مهدى گویند: بدانجا که آمدى بازگرد که ما را نیازى به فرزندان فاطمه نیست. امام آنان را تا آخرین نفرشان مى کشد، سپس به کوفه داخل مى شود و (در داخل شهر) هر منافق شک گرایى را مى کشد، و کاخهاى شهر را ویران مى کند، و سلاح به دستان را از دم تیغ مى گذراند، تا خداى بزرگ (از کشتن این دشمنان دین و عدل) خشنود گردد.

چنانکه از این حدیث آشکار مى شود جامعه از همه عناصر ناباب و ریاکار پاک مى گردد، و مظاهر زیست اشرافیگرى ویژه نظامهاى طبقاتى و سرمایه دارى چون قصرها و کاخها که مسکن طبقات بالاى جامعه است، به دست با کفایت امام مهدى (ع) ویران مى گردد.

از جمله امورى که امام مهدى (ع) را در اجراى دقیق قانون حق و عدل و عملى شدن ریز و درشت قوانین حدود و قصاص، یارى مى رساند یاران با صلابت و استوار و آشتى ناپذیر امام اند. یاران امام - افزون بر کمالات معنوى و جهات باطنى که دارا هستند - چون طبق تعبیر احادیث اکثر جوان هستند، (17) قاطع و خشن و دور از هر گونه ملاحظه کارى و مصلحت سنجى برنامه ها را عملى مى سازند، و حق را به حقداران باز مى گردانند، و تبهکاران را بى ترحم کیفر مى دهند. دیگر اینکه ذهن ایشان از مفاهیمى عوضى به نام اسلام و دین خدا انباشته نشده است که در هر راه و کار دچار تردید شوند و نتوانند قاطع و سریع به پاکسازى و اجراى احکام خدا دست یازند. آنان تنها از امام مهدى احکام خدا و آیین اسلام را مى آموزند و ذهنیت پیش ساخته اى ندارند. همچنین آنان از امام خویش بى چون و چرا و بطور کامل پیروى مى کنند. و این نیز موجب اجراى بیدرنگ و سازش ناپذیر مقررات و احکام است. این اطاعت کامل، برخاسته از امام شناسى آنان است و اینها همه موجب مى گردد تا در اجراى احکام اسلام ناب و خالص از هیچ چیز بیم نداشته باشند، و هیچ عاملى هرچند بزرگ و سرسخت مانع کار آنان نگردد، و احکام مو به مو اجرا شود، گرچه دشواریهاى فراوان و تصفیه هاى بزرگ و خونریزیهاى سیل آسایى را به همراه داشته باشد.



پاورقی:

1- «غیبت نعمانى »/233.

2- «غیبت نعمانى »/ 240.

3- یعنى خود از مسؤولان است.

4- «موسوعة الامام المهدى - ع -»، الکتاب الثالث، 454، به نقل از «بحار».

5 - «نهج البلاغه »/1137.

6 - «بحار» 51/120.

7- «کمال الدین » 2/369.

8 - شناسایى بیشتر این افراد البته ناممکن نیست، به شرط اینکه دقتهاى فراوان به کار رود و معیارها و ضوابط دقیق انقلابى در دست باشد و به دست افراد دلسوز و قاطع و کاردان اجرا شود.

9- با قضاوت درست و حساب شده و با وجود قاضیان بصیر و مؤمن پیشگیرى از این ترفندها - بطور اکثر - نیز امکان پذیر است.

10- «بحار» 52/319; «کافى » 1/397.

11- «خورشید مغرب »/ 35 به نقل از «ارشاد مفید»/ 365 -366.

12- امام مهدى (ع) به یاران طراز اول خود علومى مى آموزد که با کمک آن مى توانند از چنین شیوه هایى استفاده کنند.

13- در «عدم پذیرش توبه » در زمان امام مهدى (ع) حرفهایى گفته اند: در این نوشته، قدر مسلم آن که توبه ریاکارانه صورى است مطرح گردید. علامه مجلسى در این مورد مى گوید: «توبه کسانى را قبول نمى کند که مى داند در باطن کافرند...» «بحار» 52/349.

14- «بحار» 52/354.

15- «بحار» 52/353; «غیبت نعمانى »/ 231، با اندکى اختلاف.

16- «بحار» 52/338; مکیال المکارم 1/147.

17- در احادیث آمده است: «اصحاب المهدى شباب لاکهول فیهم الا مثل کحل العین والملح فى الزاد و اقل الزادالملح: یاران امام مهدى جوانان هستند که سالخورده اى میان آنان نیست، مگر به مقدار سرمه در چشم و نمک در غذا، و کمترین بخش غذا نمک است.» «منتخب الاثر» 484.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( شنبه 86/2/8 :: ساعت 8:54 عصر )
»» زمزمه هاى ظهور

برخى حوادث و رویدادهایى که در یکى دو سال گذشته در جهان رخ داده، بویژه انتشار اخبارى در زمینه انتظار مسیحیان براى بازگشت حضرت عیسى مسیح، علیه السلام، در آغاز هزاره سوم میلادى، شور و شوق ظهور مصلح آخرالزمان، حضرت بقیة الله الاعظم، ارواحنافداه، را در جامعه ما دامن زده است و این زمزمه را در میان بسیارى از مشتاقان و منتظران قدوم آن حضرت پدیده آورده که آیا ظهور نزدیک نیست؟ آیا نباید در آینده نزدیک در انتظار وقوع واقعه خوش ظهور بود؟ و...

حتى عده اى در این میان به پیش بینى زمان ظهور پرداخته و مردم را به آمادگى براى استقبال از قدوم حضرت مهدى، علیه السلام، در آینده اى بسیار نزدیک فرا خوانده اند!

اگر چه گسترش شور و شوق عمومى براى ظهور حضرت حجت، علیه السلام، پدیده مبارکى است و جاى این دارد که علاقه مندان آن حضرت اشتیاق ظهور را بیش از پیش در جامعه ما گسترش دهند و مردم را براى ظهور آماده سازند; اما اگر این پدیده منجر به تعیین زمان براى ظهور و امیدوار ساختن مردم به ظهور حضرت حجت، علیه السلام، در زمانى معین گردد، جاى تامل بسیار دارد. زیرا بر اساس روایات نقل شده از ائمه اهل بیت، علیهم السلام، هیچکس جز خداى تبارک و تعالى از زمان دقیق ظهور آگاهى ندارد و لذا تعیین وقت براى ظهور (توقیت) جایز نیست و هیچکس حق ندارد که بر اساس برداشتهاى شخصى خود، به پیش بینى زمان رخداد عظیم ظهور بپردازد.

براى روشن شدن بیشتر موضوع یاد شده در این مقاله در ضمن چند عنوان به بررسى جوانب مختلف موضوع تعیین زمان براى ظهور مى پردازیم.

1. انتظار، رمز پایدارى و پویایى شیعیان
پیش از این در باب مفهوم، فلسفه و کارکرد انتظار در عصر غیبت سخن گفته ایم (1) و در اینجا قصد تکرار مباحث پیشین را نداریم و تنها به ذکر خلاصه اى از این مباحث بسنده مى کنیم.

انتظار منجى از سویى عاملى براى پایدارى و شکیبایى در برابر سختیها و مشکلات عصر غیبت و از سویى دیگر عاملى براى پویایى و تحرک شیعیان و آماده باش همیشگى آنان است. بر اساس تعالیم ائمه معصومین، علیهم السلام، منتظر باید هر لحظه آماده ظهور باشد و زندگى خود را چنان سامان دهد که هر زمان که اراده خدا به ظهور تعلق گرفت بتواند با سربلندى در پیشگاه حجت خدا ظاهر شود.

به عبارت دیگر انتظار ظهور حجت در آینده اى نامشخص هم بیم دهنده و هم نویدبخش است. بیم دهنده است; چرا که منتظر با خود مى گوید شاید همین سال، همین ماه و یا همین روز ظهور رخ دهد و لذا باید آماده حضور در پیشگاه جت خدا و ارائه اعمال خود به آن حضرت باشم. و امیدبخش است; چرا که منتظر مى اندیشد شاید در آینده اى نزدیک ظهور رخ دهد و سختیها و مشکلات او به پایان برسد و لذا باید پایدارى و مقاومت ورزید و تسلیم جریانهایى که در پى غارت سرمایه هاى ایمانى و اعتقادى اند نشد.

با توجه به مطالب یاد شده مى توان گفت که تعیین زمان براى ظهور بر خلاف مفهوم و فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستى و یا ناامیدى بکشد. زیرا وقتى گفته شود که تا فلان زمان مشخص، هر چند آینده اى نه چندان دور، ظهور به وقوع نخواهد پیوست، ما به طور طبیعى دچار سکون و رکود مى شویم و به این بهانه که هنوز تا ظهور فاصله داریم از به دست آوردن آمادگى لازم براى ظهور خوددارى مى کنیم.

از سویى دیگر اگر ظهور به هر دلیل در زمانى که به ما وعده داده شده رخ ندهد ما دچار ناامیدى و یاس مى شویم و چه بسا که در اصل اعتقاد به ظهور منجى آخرالزمان نیز دچار تردید شویم. این نکته اى است که در روایات نیز مورد توجه قرار گرفته است.

از جمله در روایتى که فضیل بن یسار از امام محمد باقر، علیه السلام، نقل کرده، آن حضرت در پاسخ این پرسش که «آیا براى این امر (برخاستن قائم، علیه السلام) وقت (مشخص) وجود دارد، فرمود:

کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، ان موسى، علیه السلام، لما خرج وافدا الى ربه واعدهم ثلاثین یوما، فلما زاده الله على الثلاثین عشرا قال قومه: قد اخلفنا موسى فصنعوا ما صنعوا... (2)

کسانى که براى این امر وقت تعیین مى کنند، دروغ مى گویند (آن حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار کرد و آنگاه فرمود: ) زمانى که موسى، علیه السلام، قومش را براى رفتن به قرارى که با پروردگارش داشت ترک کرد، به آنها وعده داد که تا سى روز دیگر برمى گردد، اما زمانى که خداوند ده روز دیگر بر آن سى روز افزود، قومش گفتند: موسى خلاف وعده کرد پس آن کردند که کردند...

داستان ارتداد قوم یهود و گوساله پرست شدن آنها در پى تاخیر ده روزه حضرت موسى در تاریخ مشهور است و این هشدارى است به همه کسانى که در پى تعیین وقت براى ظهورند.

آنچه در روایت امام باقر، علیه السلام، در مورد فلسفه تعیین نشدن وقت ظهور آمده بود، به بیانى دیگر در روایتى که از امام موسى کاظم، علیه السلام، نقل شده، آمده است. آن حضرت در این زمینه مى فرماید:

فلو قیل لنا: ان هذا الامر لا یکون الى مائتى سنة او ثلاث مائة سنة لقست القلوب و لرجع عامة الناس عن الاسلام، ولکن قالوا: ما اسرعه و ما اقربه تالفا لقلوب الناس و تقریبا للفرج. (3)

اگر به ما گفته شود: این امر [ظهور قائم] تا دویست سال و یا سیصد سال دیگر واقع نمى شود; دلها سخت مى شد و بیشتر مردم از اسلام برمى گشتند. اما گفته اند: این امر چه باشتاب پیش مى آید و چه نزدیک است! تا دلهاى مردم الفت گیرد و فرج نزدیک احساس شود.

بنابراین همه نویسندگان و گویندگانى که به عشق امام عصر، علیه السلام، قلم مى زنند و سخن مى رانند باید تلاش خود را متوجه اصل قضیه انتظار فرج، منتظر نگه داشتن مردم، حفظ شادابى و سرزندگى انتظار در آنها و یادآورى وظایف منتظران کنند و از نوشته ها و سخنانى که مردم را بدون دلیل به وقوع ظهور در وقت مشخصى امیدوار مى کند، خوددارى نمایند.

2. ظهور ناگهانى فرا مى رسد
در بسیارى از روایاتى که از پیامبر گرامى اسلام، صلى الله علیه وآله، و امامان معصوم، علیهم السلام، نقل شده، این نکته مورد تاکید قرار گرفته که ظهور نیز همانند قیامت، ناگهانى و غیرمنتظره فرا مى رسد و زمان آن را هیچکس جز خداوند حکیم نمى داند. از جمله در روایتى که امام رضا، علیه السلام، به واسطه پدران بزرگوارش از پیامبر اکرم، صلى الله علیه وآله، نقل مى کند چنین آمده است:

ان النبى، صلى الله علیه وآله، قیل له: یا رسول الله متى یخرج القائم من ذریتک؟ فقال، علیه السلام: مثله مثل الساعة التى «لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لا یاتیکم الا بغتة (4) ». (5)

به پیامبر، صلى الله علیه وآله، عرض شد: اى رسول خدا آن قائم که از نسل شماست چه وقت ظهور مى کند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قیامت است. «تنها خداوند است که چون زمانش فرا رسد آشکارش مى سازد. فرارسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است. جز به ناگهان بر شما نیاید».

امام باقر، علیه السلام، نیز در تفسیر این آیه شریفه:

هل ینظرون الا الساعة ان تاتیهم بغتة و هم لا یشعرون. (6)

آیا چشم به راه چیزى جز آن ساعتند که ناگاه و بى خبرشان بیاید؟

مى فرماید:

هى ساعة القائم، علیه السلام، تاتیهم بغتة. (7)

مراد از ساعت، ساعت [قیام] قائم، علیه السلام، است که ناگهان برایشان بیاید.

حضرت صاحب الامر، علیه السلام، نیز در یکى از توقیعات خود بر این نکته تاکید مى ورزند که ظهور ناگهانى و دور از انتظار فرا مى رسد:

فان امرنا بغتة فجاة حین لا تنفعه توبة و لا ینجیه من عقابنا ندم على حوبة. (8)

فرمان ما به یکباره و ناگهانى فرا مى رسد و در آن زمان توبه و بازگشت براى کسى سودى ندارد و پشیمانى از گناه کسى را از کیفر ما نجات نمى بخشد.

این دسته از روایات از یک سو هشدارى است به شیعیان که در هر لحظه آماده ظهور حجت حق باشند و از سویى دیگر تذکرى به همه کسانى که در پى تعیین وقت براى ظهورند.

3.نهى از تعیین وقت براى ظهور
چنانکه گفته شد تعیین وقت براى ظهور جایز نیست و بر اساس روایات معصومین، علیهم السلام، ما وظیفه داریم کسانى را که به تعیین وقت براى ظهور مى پردازند تکذیب کنیم. در اینجا براى آشنایى شما عزیزان به برخى از این روایات اشاره مى کنیم.

امام صادق، علیه السلام، در روایتى خطاب به محمدبن سلم مى فرماید:

یا محمد، من اخبرک عنا توقیتا فلاتهابن ان تکذبه، فانا لانوقت لاحد وقتا. (9)

اى محمد! هر کس براى تو خبرى از ما درباره تعیین وقت [ظهور] نقل کرد در تکذیب او درنگ نکن; زیرا ما [اهل بیت] براى هیچکس وقت ظهور را تعیین نکرده ایم.

در روایت دیگرى وقتى «مهزم » به امام صادق، علیه السلام، عرض مى کند:

جعلت فداک، اخبرنى عن هذا الامر الذى ننتظر، متى هو؟

فدایت شوم، در مورد این امرى که ما در انتظار آنیم، مرا آگاه کنید که چه زمانى واقع مى شود؟

آن حضرت مى فرماید:

یا مهزم کذب الوقاتون و هلک المستعجلون، و نجا المسلمون. (10)

اى مهزم! آنان که [براى این امر] تعیین وقت مى کنند دروغ مى گویند و آنها که [در این امر] شتاب مى کنند نابود مى شوند و کسانى که تسلیم مى شوند نجات مى یابند.

همچنین در توقیعى که از ناحیه مقدسه صاحب الزمان، علیه السلام، در پاسخ به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب » وارد شده چنین مى خوانیم:

و اما ظهور الفرج فانه الى الله تعالى ذکره، و کذب الوقاتون. (11)

اما آشکار شدن فرج، به اراده خداوند است و آنان که [براى ظهور] وقت تعیین مى کنند دروغ مى گویند.

توجه به روایات یاد شده بخوبى این نکته را بر ما روشن مى سازد که ما نه تنها حق نداریم به استناد برخى رویدادهاى اجتماعى و یا حوادث طبیعى به پیش بینى زمان ظهور و تعیین وقت براى آن بپردازیم. بلکه بر ما لازم است که ادعاى کسانى را که مدعى دانستن زمان ظهورند تکذیب کنیم و جلوى نشر این گونه ادعاها را بگیریم.

فلسفه این حکم نیز روشن است; شما تصور کنید اگر هر از چند گاهى زمانى براى ظهور تعیین شود و ظهور به وقوع نپیوندد چه پیش خواهد آمد. آیا مردم رفته رفته ناامید نمى شوند و اعتقاد خود را نسبت به اصل اندیشه مهدویت و ظهور منجى از دست نمى دهند؟ بنابراین باید بسیار مواظب بود و اجازه نداد که «انتظار فرج » به عنوان ارزشمندترین سرمایه اعتقادى شیعه در عصر غیبت بازیچه دست جاهلان و یا شهرت طلبان گردد.

4. ظهور را از نزدیک ببینیم
اگر چه ما از تعیین زمان براى ظهور نهى شده ایم اما این بدان معنا نیست که با موضوع ظهور به عنوان واقعه اى دور از دسترس که در آینده اى دور و نامعلوم به وقوع مى پیوندد برخورد کنیم، بلکه باید همواره خود را در چند قدمى ظهور ببینیم و امیدوار باشیم که در زمان حیات خود، ظهور حضرت حجت، علیه السلام، را درک کنیم.

این نکته اى است که از مجموع روایاتى که در این زمینه از ائمه معصومین، علیهم السلام، نقل شده استفاده مى شود; که از جمله مى توان به بخشى از دعاى عهد که از امام صادق، علیه السلام، نقل شده، اشاره کرد. در بخشى از دعاى یاد شده چنین مى خوانیم:

اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا... (12)

بارخدایا! اندوه و دلتنگى این امت را با حضور ولى خود برطرف ساز و در ظهور او شتاب کن. دیگران ظهور او را دور مى بینند ولى ما آن را نزدیک مى بینیم...

5. توجه به نشانه هاى ظهور
بخش عمده اى از روایاتى که در زمینه مهدویت و انتظار از پیامبر گرامى اسلام، صلى الله علیه وآله، امامان معصوم، علیهم السلام، نقل شده مربوط به نشانه هاى ظهور است. که این نشانه ها عبارتند از برخى رویدادهاى اجتماعى مانند جنگها، شورشها، کشته شدن افرادى خاص، زوال برخى حکومتها و...; برخى رویدادهاى طبیعى مانند، سیلهاى ویرانگر، قحطى، خشکسالى، خورشیدگرفتگى و ماه گرفتگى غیر عادى و... و همچنین برخى حوادث غیرعادى مانند برخاستن ندایى در آسمان که نام قائم، علیه السلام، را در همه جا طنین انداز مى سازد. (13)

چنانکه در روایات تصریح شده وقوع برخى از نشانه هاى یاد شده حتمى است و تا آنها واقع نشوند ظهور رخ نخواهد داد. برخى از آنها نیز غیر حتمى بوده و چه بسا که واقع نشوند. این نشانه ها از یک سو هشدار و آماده باشى براى منتظران و از سویى راهى براى شناخت ادعاهاى بى اساس و مدعیان دروغین مهدویت و به عبارت دیگر وسیله اى براى حفظ مردم از درافتادن در خطا و اشتباه است. بنابراین همه ما وظیفه داریم که نشانه هاى ظهور را بر اساس روایات صحیح و قابل اعتماد بشناسیم و از کم و کیف آنها بدرستى آگاه شویم تا هر ادعایى را بدون دلیل نپذیریم.

6. دعا براى تعجیل فرج
یکى از وظایف اصلى ما در دوران غیبت دعا و استغاثه به درگاه الهى براى تعجیل فرج است و هیچ چیز نباید ما را از این وظیفه باز دارد.

چنانکه در توقیعى که از طرف وجود مقدس امام عصر، علیه السلام، صادر شده مى خوانیم:

و اکثروا الدعاء لتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم. (14)

براى تعجیل فرج بسیار دعا کنید، که فرج شما در همان است.

این دعا و استغاثه ضمن اینکه اسباب نزدیک شدن فرج مولایمان حضرت صاحب الامر، علیهم السلام، را فراهم مى کند موجبات ارتباط مستمر و همیشگى ما با آن حجت الهى را فراهم آورده و جلوى یاس و نومیدى ما را در دوران طولانى غیبت مى گیرد.

بنابراین شایسته است که همه منتظران امام عصر، علیه السلام، که امیدوارند در این زمانها شاهد ظهور آن حضرت باشند، بیش از پیش به دعا و توسل براى تعجیل فرج روى آورند و آتش سوزان سینه خود را با خنکاى دعاهاى دلنشینى همچون دعاى عهد، دعاى ندبه، زیارت آل یاسین و دیگر ادعیه و توسلات، آرامش بخشند. باشد تا خداوند رحمان بر همه ما ترحم کند و ظهور پربرکت آن امام انس و جان را نزدیک سازد.

سخن خویش را با بیان بخشى از دعاهایى که مرحوم سید بن طاووس آن را در «جمال الاسبوع » نقل کرده و مرحوم شیخ عباس قمى نیز آن را با عنوان «دعا در غیبت امام زمان، علیه السلام » در «مفاتیح الجنان » آورده است، به پایان مى بریم. با امید به اینکه خداوند همه ما را در دوران غیبت ثابت قدم بدارد و از فتنه ها و آشوبهاى این زمان حفظ کند.

اللهم فثبتنى على دینک و استعملنى بطاعتک و لین قلبى لولى امرک و عافنى مما امتحنت به خلقک و ثبتنى على طاعة ولى امرک الذى سترته عن خلقک و باذنک غاب عن بریتک و امرک ینتظر و انت العالم غیر المعلم بالوقت الذى فیه صلاح امر ولیک فى الاذن له باظهار امره و کشف سره فصبرنى على ذلک حتى لا احب تعجیل ما اخرت و لا تاخیر ما عجلت و لا کشف ما سترت و لا البحث عما کتمت و لا انازعک فى تدبیرک و لا اقول لم و کیف و ما بال ولى الامر لا یظهر و قد امتلات الارض من الجور و افوض امورى کلها الیک.

خداوندا! بر دین خود پایدارم دار و مرا به طاعت خود وادار ساز. قلبم را براى ولى امرت نرم کن و مرا از آنچه آفریدگانت را با آن مى آزمایى معاف فرما و مرا به طاعت ولى امرت ثابت قدم بدار. همو که از آفریدگانت نهانش داشتى و به اذن تو از دیده ها پنهان شد و فرمان تو را انتظار مى کشد.

تو دانایى به وقتى که به صلاح ولى امر توست تا اجازه اش دهى امرش را آشکار کند و پرده (غیبت)اش را بردارد، بى آنکه تو را معلمى باشد. پس مرا بر این امر شکیبا ساز تا دوست ندارم تعجیل در آنچه را که تو به تاخیر انداخته اى و تاخیر در آنچه تو تعجیلش را خواسته اى و پرده برداشتن از آنچه تو پوشیده اش داشته اى و کاوش در آنچه تو نهانش داشته اى و به ستیز برنخیزم با تو در آنچه که تدبیر فرموده اى و نگویم: براى چه، چگونه و چرا ولى امر ظهور نمى کند، با اینکه زمین از ستم پر شده است؟ و همه کارهایم را به تو واگذارم.


پى نوشتها:

1. ر.ک: نگارنده، «نقش انتظار در پویایى جامعه اسلامى »، موعود، پیش شماره 2، آذر 1375; «چشم به راه حجت در آرزوى منجى »، موعود، ش 15، مرداد و شهریور 1378.

2. الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، ج 1، ص 5; النعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص 294، ح 13; الطوسى، محمدبن الحسن، الغیبة، ص 261.

3. الکلینى، محمدبن یعقوب، همان، ص 369، ح 6; النعمانى، محمد بن ابراهیم، همان، ص 295، ح 14; الطوسى، محمدبن الحسن، همان، ص 207.

4. سوره اعراف (7)، آیه 187.

5. الصدوق، محمدبن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 372.

6. سوره زخرف (43)، آیه 66.

7. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 24، ص 164، ح 4.

8. همان، ج 52، ص 176.

9. النعمانى، محمد بن ابراهیم، همان، ص 289، ج 3; الطوسى، محمدبن الحسن، همان، ص 262.

10. الکلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص 368، ح 2; النعمانى، محمد بن ابراهیم، همان ص 197 و 198، ح 8; الطوسى، محمدبن الحسن، همان، ص 262.

11. الصدوق، محمدبن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4; الطوسى، محمد بن الحسن، همان، ص 176.

12. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 102، ص 111.

13. ر.ک: المفید، محمد بن محمد نعمان، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ص 356-361; الصدر، السید محمد، تاریخ الغیبة الکبرى، ص 442 به بعد.

14. المجلسى، محمدباقر، همان، ج 53، ص 177.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( شنبه 86/2/8 :: ساعت 8:51 عصر )
»» عوامل پیروزى حضرت مهدى

 در ضمن بررسى ویژگیهاى حکومت جهانى آن حضرت، این سؤال مطرح است که با وجود جهانخواران تا دندان مسلح و ارتشهاى عظیم و منظم و پیچیده و سلاحهاى فوق مدرن الکترونیکى و تکنیک برتر ابرقدرتها و سلاحهاى هسته اى و طرحهاى جنگ ستارگان و ... پیروزى جهانى براى امام زمان ، علیه السلام، چگونه میسر است؟

اصولا چون چنین پیروزى عظیمى، اگر محال نباشد، ممکن و آسان هم نیست باید دید زمینه و عوامل چنین پیروزیى چیست و راه آن کدام است؟ در این بحث به عوامل پیروزى آن حضرت در این قیام جهانى و فتح نهایى عالم توسط ایشان مى پردازیم و با توجه به روایات و احادیث رسیده این عوامل را بررسى مى کنیم.

در ضمن بررسى ویژگیهاى یاران حضرت مهدى ،علیه السلام، و خصوصیات لشکریانش به این نکته برمى خوریم که آنان «منصور بالرعب » هستند.

منصور بالرعب بودن، یعنى آنکه پیروزى آن حضرت ظاهرا در سایه رعب و وحشتى است که در دل دشمنان، از او و لشکریانش ایجاد مى شود و آنها از قدرت و پیروزیهاى او به قدرى به هراس مى افتند که توان استقامت خویش را از دست مى دهند یا تسلیم مى شوند و یا سلاحها را بر زمین مى گذارند و فرار مى کنند و این خود زمینه پیروزى و فتح بدون درگیرى و خونریزى و جنگ را براى آن حضرت فراهم مى سازد.

دشمنان آن حضرت از ترس برخورد نظامى و درگیرى با امام، سلاحهاى خود را بر زمین مى گذارند یا با بلندکردن پرچم سفید، تسلیم مى شوند و یا از پیشاپیش لشگر او مى گریزند.

در تاریخ از اینگونه پیروزیها دیده شده که سپاهى با مشاهده قدرت طرف مقابل متزلزل و مرعوب مى شدند و سرانجام قبل از رسیدن لشگر، خود را تسلیم مى کردند.

پیامبر اسلام،صلى الله علیه وآله، طبق شواهد تاریخى و آیات قرآن از این موهبت برخوردار بوده و درمواردى صلابت و ابهت آن حضرت و تصمیم و اراده شکست ناپذیر او دلهاى دشمنان را به لرزه افکنده و آنان را پریشان ساخته است و پیش از درگیرى و یا به مجرد رویارویى ، شکست خورده و پا به فرار نهاده یا تسلیم شده اند.

پیامبر اسلام در «غزوه بدر» با اقلیتى غیر مجهز و بسیار کم در برابر سپاهى مجهز و چندین برابر، نه تنها ایستاد، بلکه به پیروزى جالبى هم رسید و این خود از مواردى است که دشمن با رعبى که در دلش از پیامبر اسلام توسط خداوند مى افتد و با دادن بیش از هفتادکشته و مجروح و به جا نهادن اسیران زیاد، پا به فرار مى گذارد. ابوسفیان مى گوید به محض رساندن کاروان به مکه بسرعت به بدر مراجعه کردم ، لشکر در حال فرار بود و به هر کس مى گفتم: بایست! مى گفت: على ،علیه السلام، سوار بر اسب مرا تعقیب مى کند.

در جنگ خندق پس از محاصره مدینه توسط نیروهاى قریش و احزاب و عبور «عمروبن عبدود» و همراهان او از خندق و رجزخوانى عمرو، اضطراب و دلهره اى بین مسلمین رخ داده بود که به تعبیر قرآن «و زلزلوا زلزالا شدیدا» (1) و فریاد «متى نصرالله » سر مى دادند.

آنگاه که حضرت على ،علیه السلام، عمرو را با یک ضربت از پا درآورد و پیامبر ،صلى الله علیه وآله،فرمود: «ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین » ترس و رعب عجیبى در دل دشمن افتاد و شبانه فرار کردند.

و نیز در جنگ با یهود بنى نظیر و بنى قریظه، ترس و نگرانى به حدى بود که به تعبیر قرآن:

«وقذف فى قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدى المؤمنین » (2)

و در دلشان (از سپاه اسلام) ترس افکند تا به دست خود و به دست مؤمنان خانه هاشان را ویران کردند.

ویادر فتح مکه زمینه چنان فراهم مى شودوبه گونه اى مرعوب مى گردند که جرات هر گونه مقاومت و رویارویى از لشکر جرار قریش و ابوسفیان سلب مى گردد و همه طوعا و کرها تسلیم مى شوند و شعار «لااله الاالله وحده وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و اعز جنده و هزم الاحزاب وحده » تحقق مى یابد.

باز درانقلاب اسلامى ، دیدیم که دشمن با همه قوا و توان وسلاحهاى مدرن، چگونه صحنه را خالى مى کرد، مخصوصادرآخرین روزهاى پیروزى انقلاب اسلامى شاهد بودیم که در پى فرمان حضرت امام، قدس سره، و ریختن همه مردم به خیابانها با فرمان رهبرانقلاب، چگونه نیرومندترین ارتش خاورمیانه عملا جا خالى کرد و نیروهاى انقلاب پیروز شدند.

در جنگ تحمیلى هم نمونه هایى از این پیروزیها را در فتح خرمشهر و آبادان و فتح المبین دیدیم که نیروى مجهز و برتر مهاجمان، با روحیه متزلزل در اثر ترس و وحشت شعار الله اکبر چگونه شکست خورد و تسلیم شد.

اینها نمونه کوچکى است از پیروزى که در سایه ترس و رعب در دل دشمن به وجود مى آید.

پس بسیار روشن است که یکى از عوامل عمده پیروزى ارتش امام زمان ،علیه السلام، همان رعب است که از آوازه حضرت و تایید ونصرت او از طرف خدا در دل دشمنان خدا و امام زمان ،علیه السلام، مى افتد و این حقیقت در لابلاى آیات و روایات مشهود است.

اینک آیاتى که دلالت بر اینگونه پیروزیها دارد و مى رساند که پیامبر، صلى الله علیه وآله،در مواردى ، منصور بالرعب بوده است از نظر شما مى گذرانیم:

1. «سنلقى فى قلوب الذین کفرواالرعب بما اشرکوا بالله » (3)

بزودى در دلهاى کفار رعب و هراس مى افکنیم به خاطر آنکه شرک براى خدا قائل شدند.

2.«سالقى فى قلوب الذین کفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق » (4)

بزودى در دلهاى کافران وحشت و ترس مى افکنیم ، پس ضربه ها را بر بالاى گردنها (یعنى مغزشان) فرود آورید. این در رابطه با رعبى است که در دل کفار قریش در جنگ بدر افتاد و سبب پیروزى مسلمانان بر آنها شد.

3. «و قذف فى قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تاسرون فریقا» (5)

در دل یهودیان رعب و وحشت افتاد که سبب فروآمدن از دژهایشان شد و شما گروهى را کشتید و گروه دیگرى را به اسارت گرفتید.

4. «فاتاهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب » (6) پس قدرت خداوند از جایى که گمان نمى بردند، آمد و رعب وحشتى در دل آنان افتاد.

در بسیارى از روایات ما همین صفت و ویژگى پیامبر،صلى الله علیه وآله،براى حضرت مهدى ، علیه السلام،نقل شده است، علاوه بر روایاتى که قبلا اشاره شد به اینکه رعب پیشاپیش لشکر امام زمان از هر طرف مى رود یعنى از فاصله دور دشمن او مرعوب مى گردد و فرار مى کند یا تسلیم مى شود .

امام باقر ،علیه السلام، مى فرماید: «همه سنن انبیا در امام زمان جمع است (که بعدا در این زمینه بحث خواهیم کرد) ولى از سنتهاى جدش مصطفى،صلى الله علیه وآله، قیام به شمشیر و منصور بالرعب است.

«و اما شبهة من جده المصطفى محمد،صلى الله علیه وآله، فخروجه بالسیف و قتله اعداءالله و اعداءرسوله و الجبارین و الطواغیت و انه ینتصر بالسیف و الرعب و انه لا ترد له رایة ...» (7)

از سنتهاى جدش قیام امام زمان با شمشیر و قیام مسلحانه است و نابودى دشمنان خدا و رسول خدا و ستمگران و طاغوتها است و منصور به رعب و تسلیم همه پرچمها در برابر اوست.

امام محمدباقر،علیه السلام،نیز مى فرماید:

«القائم،علیه السلام،منا منصور بالرعب، موید بالنصر تطوى له الارض و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب » (8)

قائم ،علیه السلام، ما یارى شده به رعب است و تاییدشده با پیروزى است. تمام زمین به تصرف او درمى آید و گنجهاى زمین براى او ظاهر مى شود و سلطه او بر شرق و غرب مى رسد.

امام صادق ،علیه السلام، مى فرمود:

«ان القائم منامنصوربالرعب موید بالنصر تطوى له الارض و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهرالله به دینه ولوکره المشرکون » (9)

4. در ذیل تفسیر آیه «اتى امرالله فلاتستعجلوه » مى فرماید: (10)

«هو امرنا امرالله تعالى عزوجل ان لانستعجل به حتى و یویده بثلاثة اجناد الملائکه المؤمنین والرعب » (11)

او همواره با سه گروه سپاه تایید مى شود. سپاه فرشتگان ، سپاه مؤمنان مخلص و سپاه رعب و ترس.

هشام بن سالم از امام صادق ، علیه السلام، نقل مى کند:

«... فلا یبقى بین الخافقین الا خافه » (12)

در میان شرق و غرب کسى نمى ماند مگر اینکه از او مى هراسد.

ابى بصیر از امام صادق ، علیه السلام، نقل مى کند که آن حضرت درباره نشر و گسترش پرچم حضرت مهدى،علیه السلام، پس از نقل مطالبى مى فرماید:

«و یسیرالرعب قدامها شهرا وراءها شهرا و عن یمینها شهرا و عن یسارها شهرا، ثم قال یا ابامحمد، انه یخرج موتورا غضبان اسفا لغضب الله على هذاالخلق ». (13)

با توجه به معناى لغوى رعب که همان خوف و در واقع ترس شدیدى است که کتمان آن ممکن نیست، روشن مى شود منصور به رعب بودن آن حضرت ممکن است به این معانى باشد:

1. مردم مخالف و دشمنان ، روحیه خود را ببازند و جرات مقاومت در برابر او نکنند و از ترس لشکر مقاوم و غیرقابل نفوذ و شکست ناپذیر آن حضرت ، تسلیم شوند.

2.آوازه آن حضرت و لشکرش چنان رعب آور است که شهرهاى دور دست که با لشکر امام به مسافت یک ماه راه رفتن، فاصله دارند، از هر طرف بدون درگیرى و رویارویى و مقاومت تسلیم مى گردند، چنانچه حدیث ابى بصیر گویاى آن است.

3. تمام دشمنان آن حضرت در خوف شدید به سر مى برند و این ترس خودمقدمه پیروزى امام و شکست دشمنان امام است.

این رعب و ترس از چند جهت ممکن است رخ دهد:

الف) از نظر اعجاز و قدرت خداوند که هراس و رعب در دلهاى دشمنان امام و ابرقدرتها بیفکند و قدرت اراده و تصمیم به مقاومت را از آنان سلب نماید، نتیجه اینکه زودتر تسلیم گردند. گویى چنان از خود بى خود شوند و دست و پاى خود را گم کنند که توان حرکت نیابند همانند بره در برابر شیر و ...!

ب) آوازه پیروزى سریع حضرت و شیوع فتح و نصرت او در سراسر بلاد و ویژگى یاران او و لشگریانش که مقاوم و شکست ناپذیرند، سبب این خوف و رعب گردد.

ج) انتشار حرکت و قیام امام و آمادگى باطنى مردم ممکن است، سبب پیوستن مردم به امام شود و در تمامى کشورها نیروها و مردم خواستار همکارى با امام زمان گردند و در نتیجه شورشها و قیامهاى داخلى رخ دهد و موجب انشعاب حکومتها وتقسیم و تجزیه آنان گردد و عملا ایجاد ترس و وحشت و رعب در دلهاى حاکمان و طاغوت و قدرتها شود.

د) امام زمان با احاطه اى که بر اسرار غیب دارد ممکن است راز و رمز آنان را قبلا کشف و خنثى کند و منابع و ذخایر اسلحه و نیروهاى انسانى آنان را نیز شناسایى کند و نقاط ضعف و آسیب پذیرى آنان را بداند و با یک اقدام سریع همه را وادار به تسلیم سازد و نیز کافى است که این کار را با چند دولت مقتدر انجام دهد تا بقیه حساب خویش را بدانند ...!!


پى نوشتها:

1. سوره احزاب (33)، آیه 11

2.سوره حشر (59)، آیه 2

3. سوره آل عمران (3)، آیه 151

4. سوره انفال (8)، آیه 12

5. سوره احزاب (33)، آیه 23

6. سوره حشر (59)، آیه 2

7. مجلسى،محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 217، ح 6.

8. کشف الغمه، ج 3، ص 324;المحجه البیضاء، ج 3، ص 341; یوم الخلاص، ص 300; منتخب الاثر، ص 292و482; مجلسى، محمدباقر، همان، ج 52، ص 190، نورالابصار، ص 171; اعلام الورى، ص 433، اسعاف الراغبین، ص 152; ینابیع المودة، ج 3، ص 136.

9. مجلسى، محمدباقر، همان، ص 191، ح 24.

10. سوره نحل (16)، آیه 1.

11. نعمانى، کتاب الغیبة، ص 128; مابعد الظهور، ص 535; ر.ک: امام مهدى من المهد الى الظهور.

12. نعمانى، همان، ص 122.

13. مجلسى، محمدباقر، همان، ص 360، ح 129.

  على اکبر حسنى




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( شنبه 86/2/8 :: ساعت 8:48 عصر )
»» جمکران

  • جهان در عصر ظهور
  • نگاهى به دوران پس از ظهور


  • نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( جمعه 86/2/7 :: ساعت 9:23 عصر )
    »» زیارت کربلا


    بنام خدا
    سلام بر مهدی منتظر منجی انسانها
    با سلام به شما کار بر گرامی از شما تقاضا میشود که جهت بهبود کار در سایت عضو شده و ما را در اطلاع رسانی یاری نمائید
    با تشکر گروه اینترتی القائم (عج)
    زیارت کربلا (التماس دعا)
    برای زیارت لطفا لینک زیر را کلیک کنید از شما دوستان التماس دعای خیر جهت فرج امام زمان عج دارم

    http://www.shia-news.com/live-cam.htm

    با تشکر از سایت شیعه نیوز


    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 11:8 عصر )
    »» منتظران حقیقی امام زمان

    منتظران حقیقی امام  زمان

    «مرحوم حاج میرزا محمدتقی موسوی اصفهانی»، در کتاب شریف «مکیال المکارم» که در آن براساس احادیث گوناگون وظایف منتظران را برشمرده است، موردی دارد که واقعاً تکان دهنده است. ایشان می نویسد ازجمله وظایف منتظران، توبه واقعی و بازگرداندن حقوق مردم به آنان است. یعنی حتی آن توبه ای که بدون پس دادن حقوق ضایع شده مردم به آنها باشد، مورد پذیرش نیست و نمی تواند ما را در زمره منتظران قرار دهد. درهای رحمت الهی، هیچگاه به روی کسانی که از روی غفلت، به راه ناصواب رفته اند بسته نیست. کسانی که می خواهند برگردند، می توانند با اداکردن حقوق مردم و باتوبه واقعی، خود را در صف منتظران حقیقی آقا امام زمان(عج) قرار دهند. من خود را مکلف می دانم که صدای حضرتش را به همگان برسانم که ای مردم بیایید و در صف منتظران من قرار گیرید، بیایید و با احقاق حقوق ضایع شده دیگران، با تأسی به پرهیزگاری و ورع، با دوری از گناهان، با صرف مال در راه هایی که سود آن به مسلمانان برسد، باکوشش در ادای حقوق برادران دینی، با قرائت قرآن و نماز، با شاد کردن دل شیعیان، با خدمت به مردم مرا یاری کنید تا من از شما راضی شوم.
    خدا را گواه می گیرم که من راه های تقرب به آن حضرت را آشکارا بیان کردم و از هرکس که این مطالب را بخواند، پیمان می گیرم که آن را به دیگران منتقل کند
    وظایف منتظران حقیقی امام عصر(عج) سنگین است و از عهده هر کسی ساخته نیست. به همین دلیل است که گفته شده عدد منتظران حقیقی حضرت حجت(عج) از عدد آنان که داعیه انتظار و یاوری حضرتش را دارند، بسیار کمتر است.

    «
    دکتر محمد رهایی»، از مدرسان دروس حوزوی در باب وظایف منتظران می گوید: «وظایف منتظران را در چند دسته مختلف می توان تقسیم بندی کرد». بزرگان ما تا 80مورد از وظایف منتظران را از متون اخبار و روایات و احادیث استخراج کرده اند که بخشی از آنها، وظایف تعبدی است. مثل شناخت وجود شریف امام که این شناخت، خودش بحث بسیار مفصلی دارد و اگر کسی بخواهد همین یک وظیفه را بدرستی انجام دهد، باید عمرش را در پای آن بگذارد. یا مواردی مثل رعایت مراتب ادب نسبت به اسماء شریف آن حضرت یا محبت خاص داشتن نسبت به آن حضرت و یا محبوب ساختن آن عزیز در نزد مردم و انتظار فرج و ظهور ایشان و اظهار شوق برای دیدار آن حضرت و ذکر فضایل و مناقب ایشان در میان مردم واندوه در فراق آن بزرگوار و یا مداومت در خواندن دعاهای خاص.
    اما یکسری وظایف هم هستند که بعد اجتماعی دارند مثل صرف اموال در راههای مورد رضایت امام زمان(عج) که این یک بحث مفصل دارد. انجام این وظیفه، در جامعه امروز ما می تواند از اهمیت خاصی برخوردار باشد. ما باید ببینیم در شرایطی که جامعه ما دارد، صرف اموال در چه راههایی مورد رضایت امام عصر(عج) خواهد بود.
    یکی از وظایفی که در تعالیم اسلامی برعهده منتظران امام عصر(عج) گذارده شده، تلاش در جهت سالم سازی فضای اجتماعی است. منتظران امام زمان (عج) کسانی هستند که نسبت به مسائل اطراف خود، بی تفاوت نیستند و هر اتفاقی در عرصه های اجتماعی، آنها را به واکنش وامی دارد، واکنشی که به نسبت اتفاق گاه مثبت و گاه منفی است. این وظیفه در تعالیم دینی ما تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر شناخته می شود.
    «
    سید ابراهیم کاظمی»، از فعالان تبلیغ مهدویت، در این باره می گوید: «یکی از وظایف مهم مسلمانان در زمان غیبت امام عصر(عج) این است که به ترویج و تبلیغ احکام اسلامی بپردازند و امر به معروف و نهی از منکر را اقامه و با بدعتها مبارزه کنند.
    وظیفه آگاهان، علما و دانشمندان در این مقوله، نسبت به دیگران سنگین تر است.
    امام حسن عسکری(ع) از پدران گرامی خود نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمودند:«شدیدتر و سخت تر از یتیم شدن کودکی که از پدر و مادر خود دور می شود، یتیم بودن کسی است که از امام خود دور است و به او خود دسترسی ندارد و حال آنکه با مسائلی مواجه است که حکم آن را نمی داند. آگاه باشید هر کس از شیعیان ما آگاه از علوم ما اهل بیت باشد، باید بداند که این شخص که دسترسی به ما ندارد و حکم ما را نمی داند در حکم کودک یتیمی است که در دامن اوست. بدانید هر کس او را هدایت و راهنمایی کند و راه ما اهل بیت را به او تعلیم دهد، در بهشت با بهترین دوستان، همراه ما خواهد بود».
    امام هادی(ع) نیز فرموده اند:«اگر در زمان غیبت حضرت قائم (عج) علمایی نباشند که مردم را به سوی حضرت دعوت کنند و متوجه به آن جناب سازند و با دلیل از دین خدا دفاع کنند و بندگان ضعیف (کم اطلاع) را از دام ابلیس و ابلیسیان و ناصبیها نجات دهند، کسی باقی نخواهد ماند مگر آنکه مرتد خواهد شد، ولی ایشان هستند که زمام قلبهای شیعیان ضعیف و کم اطلاع را محکم می گیرند، همان طور که کشتیبان سکان کشتی را محکم می گیرد حقا که این دانشمندان نزد خداوند عزوجل برترین افرادند.




    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 10:59 عصر )
    »» تکلیف عاشقان

    تکلیف عاشقان




    از جمله تکالیف مردمان در غیبت امام زمان، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، دعا کردن است که خداى تعالى تو را از جمله دوستان و شیعیان و ملتزمان رکاب آن حضرت، ارواحنافداه، در زمان رجعت و ظهور قرار بدهد، چنان که در دعاى عهد بعد از نماز صبح بر آن تاکید گردیده است.

    و باید در این دعا صادق باشى نه کاذب، و به مجرد زبان و عبارت‏پردازى نباشد و همانند کسانى نباشى که سید بن طاووس، رحمة‏الله‏علیه، درباره آنان مى‏گوید: «من به برخى از مدعیان عشق و محبت والاى امام عصر، علیه‏السلام، گفتم: اگر روزى هزار اشرفى مستمرى داشته باشى و بگویند امام زمانت قرار است ظاهر شود و این پول از تو خواهد شد; در این صورت تو خواستار چه خواهى بود؟ امام زمانت ظاهر شود یا مستمرى‏ات ادامه یابد؟»اگر احساس مى‏کنى آن اخلاص و اعتقاد و محبت لازم را ندارى که از عاشقان راستین مولایت‏باشى و ظهور امام خویش را در هر حال واقعا از خداوند متعال با تمام وجود درخواست کنى، حتى اگر به زیانت نیز تمام شود، باز هم نباید مایوس شوى و ترک این آداب و اعمال نمایى و از دعاى ظهور و فرج مولایت غفلت ورزى.

    بلکه باید همواره از خداى تعالى مسئلت کنى که تو را در زمره آنان قرار دهد که در برابر مولاى خویش صاحب رضا و تسلیم‏اند.

    آرى حتى اگر فقط به زبان نیز بتوانى در مقام دعا و ثنا و اظهار بندگى و چاکرى برآیى - که در دل دوست‏به صد حیله رهى باید کرد - شاید نورانیت این کلمات و توسلات برایت رهى بگشاید و روزنه‏اى به سوى دوست‏باز نماید و تو را کم کم به کویش کشاند. ان‏شاءالله

    با استفاده از کتاب: پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى، على‏اکبر صدرالاسلام همدانى.

    تکلیف عاشقان



    از دیگر مواردى که به عنوان تکلیف (عاطفى و اخلاقى) منتظران و دوستداران امام عصر، علیه‏السلام، در زمان غیبت،برآن تاکید گردیده است صدقه دادن براى حفظ و سلامتى آن وجود مقدس و مبارک است.

    انگیزه انسان در صدقه دادن براى خود و عزیزانش، بى تردید از محبت و دوستى او نسبت‏به آنان سرچشمه مى‏گیردو هرچه این دوستى بیشتر باشد، اعمال عاطفى او نسبت‏به آن عزیز از جمله صدقه دادن نیز، فزونتر خواهد بود.

    اکنون تو خود بیندیش در این زمان چه کس براى ما عزیزتر است؟ جز مولا و سرورمان، امام عصر، حضرت صاحب‏زمان؟

    از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روایت‏شده که فرمود:

    «ایمان نیاورده احدى از شما تا آن گاه که من و اهل بیتم نزد او از جان و فرزند وى و تمامى مردم محبوتر باشم‏».

    و چگونه چنین نباشد و حال آن که همه نعمتهاى ظاهرى و باطنى مانند اصل وجود من و تو، زندگى، دین، عقل، صحت‏و عافیت و دیگر نعمتها همه از پرتو وجود مقدس امام زمان و عنایت اوست. وجود عزیزان و نزدیکان من و تو نیز که براى‏سلامتى آنان صدقه مى‏دهیم، آن هم به برکت وجود مقدس آن یگانه عزیز دوران است.

    پس هم ایمان آدمى اقتضا مى‏کند و هم محبت او که به یاد مولا و امام زمانش صدقه دهد; حتى بر آنان هم که براى خودو عزیزانشان صدقه مى‏دهند سزاوار است که ابتدا براى آن حضرت صدقه دهند; زیرا وجود و سلامتى آنان نیز از عنایت‏آن عزیز و به طفیل وجود و سلامتى حضرتش تامین مى‏گردد.

    و اما حال آنان که همواره آتش محبت و عشق نسبت‏به مولایشان در دل شعله ور دارند و جز آن وجود مقدس کسى‏را لایق هستى و سزاوار عافیت و تندرستى نمى‏دانند، به خوبى روشن است. انگیزه آنان نه ثواب صدقه است، و نه حتى‏حفظ عزیزان خویش در پرتو سلامتى مولایشان; بل فقط و فقط براى او صدقه مى‏دهند و بس; و تو تردید مکن که عنایت وگوشه چشمى از آن سرور کائنات، هماره به سوى اینان و عزیزانشان سرازیر است.

    × با استفاده از کتاب «پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى‏» از على‏اکبر صدرالاسلام همدانى



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 10:58 عصر )
    »» پایگا ه های مهدویت

    http://www.almawood.net
    http://www.hazratmahdi.com
    http://www.baqiatollah.org
    http://www.imammahdi.com
    http://www.yamahdi.com
    http://www.imammahdi-s.com
    http://www.jamkaran.info
    http://www.alqaem.net
    http://www.mahdieh.org
    http://www.hazratesaheb.com
    http://www.montazar.net
    http://www.ejlasmahdi.com
    http://www.monjee.org
    http://www.hazratmahdi.com
    http://www.mouood.com


    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 10:54 عصر )
    »» خضر نبی ومونس یار



    خضر نبی ومونس یار

    بسیارى از ما نام خضـر را شنیـده ایـم; چهره اى که سابقه چنـدیـن هزار ساله دارد, چهره اى که با پیامبر خدا یعنى حضرت مـوسـى سفر دریایى داشت, چهره اى که از بهترین یاران ذوالقرنیـن بـوده است.

    خداوند به او عمر طولانى داد تا بر طـولانـى بـودن عمر امام زمان دلیل و بـرهانـى قـوى باشـد. او را نگه داشت تا انیـس و مـونـس تنهایـى امـام زمـان مـا در زمـان غیبت بـاشـد.

    نام و نسب

    همانگـونه که تاریخ نویسان در نام حضرت خضر اختلاف دارند, در نسب او نیز اختلاف دارند. طریحى به نقل ایـن اقوال پرداخته مى نویسد:

    خضر صاحب مـوسى بفتح خاء و بکسر آن و سکـون ضاد و فتح و یا کسر آن. وى فرزند ماعید بن عیص بـن اسحاق است. و برخى گفته اند:

    نامـش ایلیا فـرزنـد ملکان بن قالع بـن قالع بـن ارفخشـد بـن سام بـن نـوح مى باشد. و در برخى شروح آمده که نامـش الیاس بن ملکان بـن ارفخشد بن سام بن نوح است. و گفته شده که نامش ایلیا بن عامیل بـن شمالخین بن اریا بن علقما بن عیص بن اسحاق بـن ابراهیم است.

    همچنیـن گفته اند نامـش ارمیا بـن حلشا, و از اسباط هارون بـوده است. ولـى اصح آن است که اهل سیر نقل کرده و آنچه که از پیامبـر رسیـده که نامـش بلیا بن ملکان عامر بن ارفخشد بن سام بـن نوح مى باشد. بنابراین نام اصلـى وى خضر نبوده بلکه به خاطر صفاتـى که در او بـوده است به خضر معروف شده است.

    آیا خضر پیامبر بوده است ؟

    در اینکه آیا حضرت خضـر پیامبـرى از پیامبـران و یا بنـده اى از بندگان صالح خـدا بـوده بحث و گفتگـو

    ست. در بعضـى اخبار آمده است که خضر و ذوالقرنیـن پیامبر نبوده بلکه هر دو عالـم بـوند.

    چنانچه برید بـن معاویه از امام باقر و صادق نقل مـى کند که حضرت فرمود: صاحب مـوسـى ـ خضر ـ و ذوالقرنیـن پیامبر نبـودنـد بلکه عالم بودند.

    اما بسیارى از علما به استناد برخـى آیات و روایات معتقـدند که حضـرت خضـر(ع) پیـامبـرى از پیـامبـران خـدا بـوده است.

    علامه طریحى مى فرماید: بسیارى از علما مى گـویند وى پیامبر بـوده و استدلال کرده اند به اینکه به مـوسى گفت: ((و ما فعلت عن امرى; هرگز ایـن کارها را از پیـش خـود انجام ندادم.)) علامه طباطبایى پـس از آنکه مسـاءله عالـم بـودن خضـر را مطـرح مـى کنـــد, بعد مى فرماید:

    لکـن آیات نازل شده در قصه خضر و مـوسى ظاهر در ایـن است که وى پیامبر بوده است.

    و آنگاه اضافه مـى کنـد: آنچه که از روایات نبـوى و از طریق اهل بیت وارد شـده چنانکه محمد بـن عماره از امام صادق آورده به دست مـىآید که خضر پیامبرى مرسل بـوده است که خداوند وى را به سـوى قومـش فرستاد. او نیز مردم را دعوت به تـوحید و اقرار به انبیا و رسل و کتابهاى آسمانى نمود.

    ویژگیهاى خضر(ع)

    حضرت خضر(ع) داراى ویژگیهاى زیادى است که به بـرخـى از آنها به استناد روایات اشاره مى کنیم:
    1 ـ وى از جمله کسانـى است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقدارى از آن را نوشیده است.
    2 ـ خضر(ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود. امام رضا(ع) فرمـود: خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود.

    حلبـى نیز در همیـن راستـا آورده است که: اجمع العلماء بـالنقل علـى کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـى لان.

    3 ـ خـداوند به خضر(ع) تـوان و قدرت نیرومندى عطا کرده, چنانکه طریحـى مـى نـو سد: خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایى عطا کـرد.

    و مسـوول مقـدمه الجیـش ذىالقـرنیـن بوده است.
    4 ـ از خصوصیات و ویژگیهاى خضر ایـن بوده که به هر کجا مى نشسته آنجا سرسبز مـى گشت. امام صادق(ع) فرمـود: بر هیچ تخته خشکیده اى نمى نشست مگر آنکه سبز مـى گشت و بر هیچ زمینـى بـىآب و علف قرار نمى گرفت مگر آن که سرسبز مـى گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد.
    همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز مـى ایستاد اطرافـش سـرسبز مـى گشت.
    5 ـ قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است اما از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـى با خضر چنیـن مـى فرماید: ((فـوجدا عبـدا مـن عبـادنا آتیناه رحمه مـن عنـدنا و علمنـاه مـن لـدنـا علمـا)).

    6 ـ هر کجا نامـش برده شـود فـورا حاضر مى گردد. امام رضا(ع) در باره ایـن ویژگى مى فرماید: ((و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم فلیسلم علیه)); هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر مى شود, پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او سلام کنـد.

    7 ـ حضور همه ساله در مراسم حج.

    همچنیـن امام رضا(ع) مـى فرماید: ((و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضى جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن على دعاء المـومنیـن)); همه سـاله در مـراسـم حج حضـور مـى یاب و تمـام مناسک حج را نیز انجام مى دهد, و در عرفات در کنار سایر حجاج خانه خدا مـى ایستـد و بر دعاى مومنین آمین مى گوید.
    8 ـ انـدرزگـویـى و نصیحت پذیرى. از دیگر ویژگیهاى حضرت خضـر(ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز مى داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته هـاى بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد.

     مثلا گاه مى بینیـم که معصـومیـن (علیهم السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن وصایاى او را به مـوسـى و اندرزهاى خضر را به دیگران براى ما نقل کرده اند. و گاهـى هـم روایت کرده اند که خضر به محضرشان مـى رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه مـى نموده مثلا به امیرالمـومنیـن پیشنهاد کرد که مرا به کارى راهنمایـى کـن که اگر آن را انجام دهـم خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد.

    آیا خضر(ع) را مى توان دید؟

    در اینکه آیا مى شـود حضـورا به خدمت خضر رسید یا نه باز روایات دو دسته هستند دسته اول آنهایى مـى باشند که امکان رویت را نفـى کـرده حتـى از امامان معصـوم. مثلا از امام رضـا(ع) نقل شـده که فـرمـود: ((و اءنه لیاءتینـا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نـرى شخصه ..)); خضر نزد ما مىآید و به ما سلام مـى کنـد پـس ما صـدایـش را مى شنویم ولى شخص او را نمى بینیم. همچنیـن از حضرت رضا(ع) روایت شـده که هنگامـى که رسـول خـدا رحلت کرد شخصـى در خانه اهل بیت آمده و به آنان تعزیت و تسلیت گفت, اهل بیت صدایـش را مى شنیدند اما شخص او را نمـى دیدند, حضرت علـى(ع) فرمـود ایـن خضر است که آمـده و مصیبت پیـامبـر را به شمـا تعزیت مـى دهـد. و از امــام زیـن العابـدیـن شبیه آنچه که گذشت نقل شــــده است.

     و دسته دوم روایـاتـى هستنـد که از آنها چنیـن بـرمـىآیـد: علاوه بـر اینکه معصـومیـن صداى خضر را مى شنیدند شخص او را نیز مـى دیدند و گاهى هـم یـاران امـام بـا خضـر ملاقـات مـى کـردند.

    و بارها دیده شده که به حضـور امامان رسیده و سـوالاتـى از آنان کرده که در بـرخـى مـوارد پاسخ پـرسشها را به فرزنـد معصـومشان واگذار کرده اند.

    همانگـونه که روایت شـده امام باقر در حج بـودند مردى به حضـور امـام رسیـد و دو زانـو نشست و از آن حضـرت سـوالـى کــــــرد. امـام بـاقـر فـرمـودنـد از فـرزنـدم جعفـر(ع) بپـرس.

    و در آخـر خبـر آمـده که امـام بـاقـر فـرمـود: ایـن خضـر است.

     همچنیـن از ملاقاتهاى مکرر خضر با حضرت امیر که هم میثم تمار او را دیده و هـم شرطه الخمیـس شخص خضر را دیده بـودنـد و به گمان اینکه او دشمـن علـى است و از تاریکـى شب آمده است استفاده کند تا على را ترور بنماید. و همچنیـن از ملاقات و گفتگـوى مکرر خضر با امام ین العابـدین در مدینه و در بیـن راه مکه و مدینه و از فـرستادن امام صادق(ع) چـوبى از درخت طـوبـى را جهت رفع تشنگـى داود رقـى به وسیله او و روایات متعدد دیگـر استفـاده مـى شـود.

    خضـر(ع) بـا اهل بیت(ع) تمـاس حضـورى داشته بلکه بسیارى اوقـات کارهاى معصـومیـن را نیز انجام مـى داده است. اما نسبت به سایـر مردم در زمان حیات معصومیـن گاه گاهى مورد رویت بوده است و اما در زمان غیبت, همانند خـود امام زمان جز در مـوارد بسیار نادر, بـراى احـدى قـابل رویت و شنـاسـایـى نمـى بـاشـد.

    رابطه خضر با اهل بیت(ع)

    بسیارى از روایات و احادیث دلالت دارنـد که حضـرت خضـر(ع) رابطه بسیار خـوبى با اهل بیت پیامبر(ص) داشته بلکه طبق فرمایـش امام رضا(ع) هر روز نزد معصـومیـن(ع) مى رفته و عرض سلام مـى کرده است.
    حضرت فرمود: و اءنه لیاءتینا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نرى شخصه. آرى همـو بـود که پـس از رحلت پیامبـر خـدا به در خانه اهل بیت آمده و به آنان تسلیت مصیبت رسول خدا را گفت و همو بـود که پـس از شهادت مولى المـوحـدیـن امیـرالمـومنیـن با شتاب در حالـى که لااله الاالله مى گفت خـود را به در خانه على رسانده و مى گفت:

     خداى تو را رحمت کند اى اباالحسـن تـو اولیـن فردى بـودى که به اسلام گرویدى, و از نظر ایمان خالص تریـن آنها, و از همه یقینت به خدا شدیدتر و بیشتر از همه از خـدا ترس داشتـى ... علـى تـو همانند کـوهى بـودى که هرگز بادها و طـوفانها او را از جاى تکان ندهد.
    ابـن عباس گوید: همگان سکوت کردند تا سخنانـش تمام شد سپـس خـود گریه کرد و یاران رسول خدا را به گریه انداخت. سپـس به دنبالـش گشتند ولـى او را نیافتنـد.

    و همـو بـود که پـس از شهادت امام حسـن(ع) در گـوشه اى از مسجـدالحـرام در مصیبت آن حضــرت اشعارى سـوزناک مـى خـواند. ابـن عباس گـوید: روزى که امام حسیـن(ع) به شهادت رسید صـدایـى از گـوشه خانه به گـوشمان رسیـد که مـى گفت:

    اصبروا آل الرسول

    قتل الفرخ النحول

    نـزل الروح الامین

    بـبـکـاء و عـویل


    صبر کنید اى آل رسـول الله! فرزندى که خدا به پیامبر هدیه کرد, کشته شد. جبرئیل امیـن نازل شد در حالـى که گریه و زارى مى کرد.

    علاقه شدید خضر به على(ع)

    بدون شک حضرت خضر از جمله کسانى بـود که جایگاه معصومیـن بالاخص على(ع) را خوب درک کرده بود. بدیـن جهت پـس از رحلت رسول الله, ایـن علاقه با خاندان پیامبر مستحکـم تر شد و در تمام قضایایى که براى علـى(ع) در مـدینه رخ داد تا رفتـن به سـوى عراق و جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقیـن, در کنار مولاى متقیان و مایه دل خوشى على(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. ((اءصبغ بـن نباته)) گوید: امیرمـومنان در حال نماز بـود که مردى به طرف آن حضرت آمـد, در حالـى که بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گیسـوى بافته شده مشکى و محاسن سفید داشت.

    هنگامـى که حضرت سلام داد, خـود را بر روى امام انداخته و بر سر مبارک علـى بـوسه زد.

     سپـس دست حضرت را گرفته, بیرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتیم, از حضرت در باره او پـرسیـدیـم, ایشان فرمود: این برادرم خضر است ...

    همچنیـن اصبغ نقل مى کند: بار دیگر در حالى که میثم تمار در کنار همان ستـونى که حضرت نماز مى خواند, ایستاده و نماز مى گزارد, به مثیـم گفت: اى کسى که در کنار ستون نماز مى گزارى! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو که مـن از او شروع کردم, اما او را در حال استراحت دیدم.
    در خبر دیگرى آمده است: روزى على(ع) و خضر با هـم دیدار کردند. على(ع) فرمود:

    جمله حکمتآمیزى بگوى. خضر گفت: چه زیباست تـواضع ثـروتمنـدان بـراى فقـرا, بـراى رضـاى خـدا. علـى(ع) فـرمــود:

    و بهتـر از آن تکبر کردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان نشانه اعتماد و تـوکل به خـداست, خضر گفت: ایـن سخـن را بایـد با آب طلا نـوشت.

    امام زین العابدین و حضرت خضر(ع)

    ابراهیم بـن ادهم و فتح موصلى گویند: همـراه قافله در صحـرا و بیابان بـودم. پس بـراى قضاى حاجت از قافله فاصله گرفتـم. ناگهان چشمم به کودکى افتاد که در حال راه رفتـن بـود.

     پیـش خود گفتـم: سبحان الله! در صحراى بىآب و علف, ایـن کودک چه مى کند. نزدیک شده, بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد, پـرسیـدم: به کجـا مـى روى؟ ـ به سـوى خـانه پـروردگارم.

    ـ عزیزم, تو کـودک هستى. نه حج واجبى بر تـو هست و نه مستحبـى.

    ـ اى پیرمرد آیا نـدیدى که چه قـدر کودکانـى که از مـن کـوچکتر بودند و از دنیا رفتد.

    ـ توشه و مرکبت کجاست؟

    ـ تـوشه ام تقـواى من و مـرکب مـن دوپایم و هـدفـم مـولایـم است.

    ـ غذایى همراهت نمى بینـم؟! ـ اى شیخ آیا پسندیده است که کسى تو را دعوت کند, آنگاه غذا از خانه بردارى؟! ـ نه ـ آن کـس که مرا به خانه اش دعوت کـرده, او است که سیرم کند و سیرابـم گـردانـد.
    ـ بیا و همراه مـن سـوار شـو تا مشاعر را درک کنى ـ یعنى به حج برسـى ـ . ـ از ما تلاش در راه رفتـن و از او ما را رساندن, آیا فرمایـش خدا را نشنیدى که مـى گـوید:

     و کسانـى که در راه ما تلاش کـردنـد, راه هایمـان را به آنها نشـان مـى دهیـم, و به تحقیق که خداوند با نیکوکاران است. گوید: گرماگرم صحبت بـودیـم که جوانى خـوش سیما در حالـى که پیراهـن سفیدى بر تـن داشت, از راه رسید. دست به گردن آن پسـر انـداخت و به او سلام کـرد. مـن به طـرف آن جـوان رفتـم و عرضه داشتـم: به حق آن کسـى که خلق تـو را نیکـو گردانیـد, این پسر کیست؟ گفت: آیا او را نمـى شناسـى؟ ایـن علـى بن الحسیـن فرزند على بـن ابى طالب است. گوید: بلافاصله آن جوان را رها کردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتـم به پدرانت تـو را سوگند مى دهم بگوى این جوان کیست؟ ـ ایـن برادرم خضر است و هر روز نزد ما مىآید و بر ما سلام مى کند.

    به حق پدرانت قسمت مى دهـم که به مـن خبر دهى, چگونه بدون تـوشه ایـن دشت و بیابان را به پشت سر مى گذارى؟ ـ آرى با توشه ایـن راه را طى مى کنـم و اما توشه راهم چهار چیز است. ـ چیستند؟

    ـ تمام دنیا در نظر و زیـر سلطه خـدا مـى بـاشـد و تمـامـى خلق, بندگان خدا و کنیزان و خانـواده او هستند و تمام رزق و روزى را به دست او مـى بینـم, همچنیـن فقط قضـاء و مشیت الهى را در تمام زمیـن قـابل نفـوذ مـى دانـم.

     گفتـم! عجب تـوشه اى دارى و تـو اى زین العابدین با ایـن تـوشه از گذرگاههاى آخرت طـى مى کنى چه رسد به گذرگاههاى دنیا.

    نقش حضرت در زمان غیبت

    همانگونه که ملاحظه شد حضرت خضر(ع) در ایام حضور معصـومیـن نقـش بسیار مهمى را ایفا مـى کرد, گرچه بیشتر کارها و برنامه هایـش را احـدى جز آنها نمـى داند که به برخـى از آنها قبلا اشاره شد. اما در زمـان غیبت بقیه الله الاعظم(ع) بـدون شک کـارهـاى زیــادى را انجام مى دهد که از آن بـى اطلاع هستیـم, اما کارى که طبق فرمایـش امام رضا انجام مى دهد آن است که: آن سلامـى که به سایر معصـومان داشته, بدون شک همان را نسبت به امام زمان ادامه مـى دهد و امام رضا فرمـود: ((و انه لیاءتینا فیسلـم علینا)); نزد ما مـىآید و به ما سلام مى کند.

    و آن کارهایى که سایر معصومیـن در زمان حضور از جمله امام صادق به عهده خضر واگذار مـى کردند, یقینا در زمان غیبت امام زمان به او واگذار خـواهـد شـد. از قبیل, رسیدن به فریاد درمانـدگان در بیـابـانها و گـم شـدگـان و غیـر آن. و از همه مهمتـر آن است که خـداونـد به وسیله خضـر, امام زمان را در ایام غیبت از تنهایـى بیرون آورده, مونـس آن حضرت خواهد بود.

     امام رضا مى فرماید: ((و سیـونـس الله به وحشه قائمنا فـى غیبته و یصل به وحدته)); و در آینده خـداونـد به وسیله او وحشت قائم ما را در ایام غیبتـش به انـس مبـدل خواهد کرد و یار آن حضـرت در تنهایـى خـواهـد بـود.

    راز عمـر خضـر بـراى استـدلال به امـام زمـان

    مساءله مهم دیگر ایـن است که خـداوند عمر طـولانـى به خضر عنایت فرمـود تا بر طـولانى بـودن عمر امام زمان دلیل باشد و بهانه را از دست دشمنان بگیرد.

    سـدیر صیـرفـى ضمـن حـدیث مفصلـى از امام صادق(ع) در ایـن جهت, مـى فرماید: و اما عبد صالح یعنـى خضر به درستـى که خداوند هرگز عمر او را طولانى ننمود تا اینکه نبوتى برایـش مقدر کرده باشد و نه به جهت کتابـى که بر او نازل شـود و نه به جهت شریعتى که با آن, شـریعت پیامبـر را نسخ کـرده بـاشـد و نه بـراى امامتـى که بندگان را به پیروى از او ملزم کند و نه براى طاعتـى که خداوند براى او فرضـى کرده باشد, بلکه چـون در علـم خدا گذشته بـود که تقـدیرى در عمر حضـرت قائم در ایام غیبت خـواهـد داشت و نیز در علـم او انکار ایـن جهت از امت گذشته بـود, خـواست تا عمر حضرت قائم به درازاى عمر عبد صالح یعنى خضر طولانى شـود. و ایـن زنده نگه داشتـن و طـولانى کردن عمر خضر جز براى استدلال نمودن به عمر حضـرت قائم و بـراى ابطال حجت منکـریـن هیچ دلیل دیگرى نـدارد.

    سرانجام

    لابـد مـى پرسید که سرانجام کار خضر به کجا خـواهـد رسید و تا چه وقت زنـده مـى مـانـد و آیـا مـرگ بـراى او هست تا نیست؟

    پاسخ مى دهیـم از آنجایـى که قرآن مـى فـرمایـد: ((کل نفـس ذائقه الموت)) مرگ بر همه مقدر شده, بنابرایـن خضر هـم خواهد مرد اما چه وقت, این را بایـد از روایات و اقـوال مفسریـن به دست آورد.
    نیشابـورى از ثعلبى نقل مى کند که گفته مى شود حضرت نمى میرد, مگر در آخـرالزمـان بعد از آنکه قـرآن بـالا مـى رود. و همچنیـن از نیشـابـورى نقل گـردیـد که:

    آخـریـن کسـى از بنـىآدم از دنیـا مـى رود, الیـاس و خضــر است.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مهدی حاجی نژاد ( پنج شنبه 86/2/6 :: ساعت 10:46 عصر )
       1   2      >
    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    عکس هایی برای عاشقان مولا
    [عناوین آرشیوشده]

    >> بازدید امروز: 0
    >> بازدید دیروز: 0
    >> مجموع بازدیدها: 67848
    » درباره من

    ازغیبت تاظهور

    » آرشیو مطالب
    بهار 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان

    » صفحات اختصاصی

    » لوگوی لینک دوستان


    » طراح قالب